00:00

ساخت وبلاگ
خب، از خداحافظی های طولانی بیزارم هرچند که چند روز قبل بسیار نوشتم، از کادوهایی که هفته پیش در آتش سوزاندم تا کمتر چشمم به عناصر یادآور گذشته بخورد تا قدردانی از دوستان دور و نزدیکی که همه این ماه‌ها 00:00...ادامه مطلب
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 15:22

نیاز داشتم با کسی حرف بزنم، نه از روی تنهایی و نه برای دردودل، بلکه بخاطر آن حس به اشتراک گذاشتن راز یا حقیقتی شگفت انگیز که چشمان انسان را براق و کلمات را به صف می‌کند؛ مانند آن شب که سقوط هواپیمایی 00:00...ادامه مطلب
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 80 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 6:40

از قطار پیاده شدم، مثل دفعات قبل هیچکس در این ایستگاه لعنتی در انتظارم نبود. داشتم در خیابانی که اسم آن را نمی‌دانستم، در محله‌ای که نام آن را می‌دانستم ولی فراموش کرده‌ام، پرسه می‌زدم. نیمه‌ی روز بود 00:00...ادامه مطلب
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 78 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 6:40

یک سال گذشت؛ حال دل ما خوب نشد که هیچ، متهم هم شدیم و سلسله تقصیرات هم همه بر گردن ما افتاد...شاید هم واقعا مقصر من هستم، خودت قضاوت کن...خاطرم هست مدت ها پیش از آنکه هر اتفاقی افتاده باشد، شبی به مون 00:00...ادامه مطلب
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 75 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 6:40

بعد شیش سال گوشی مادر مرده رو عوض کردم.

تقریبا چیزی از حقوقم نموند دیگه. زیبا نیست؟

00:00...
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 70 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 6:40

کم کم دارم جمع و جور میکنم؛ بزودی اینجا رو تخته میکنم.

قبیله وحشی بعد بیش از یک سال بالاخره تصمیم گیری کرد و رای خودشو صادر کرد: ایسو رو واسه همیشه دفنش میکنیم.

 

شاید تو وب دیگه ای با اسم خودم بنویسم و آدرسش رو اینجا میزارم.

فعلا خداحافظی نمیکنم ولی اما خب...

00:00...
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 65 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 6:40

مدارک را تحویل داد، فرم ها را امضا کرد و انگشت نگاری هم انجام شد. کارمند دفتر زنی بود با حدود سنی سی سال و تنها کلمه ای که به ذهن ایسو میرسید تا او توصیف کند، واژه شسته رفته ی "خنگ" بود. نه اینکه در ع 00:00...ادامه مطلب
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 2:22

در تاریکی خنک واپسین شب های تابستان، صدای قطار از اعماق دوردست سیاهی به مرموزترین حالت ممکن شنیده میشد. کنار نیمکت، حوضچه ای از استفراغ درست کرده بود و نور سیگار، زخم های روی مفاصل انگشتانش را نمایان میکرد. خیره شده بود به گندی که بالا آورده بود و بلند بلند میخندید؛

کارل: ایسو؟ داداش ردیفی؟ چرا اینهمه آب بالا آوردی؟

علیرضا: این چرا انقدر آب خورده؟ کِی خورد اصن؟

ایسو: گفتی تو ماشین آب داری؟

00:00...
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 2:22

گفتم بیا تا دلم سر نرفته است، درآغوشش بگیر؛ خندید و رفت. گفتم بی تو بسیار می‌گِریم، سنگ روی سنگم بند نمی‌شود، و دریای دلم آبستن موج های بی‌قراریست؛ اصلا خودت بیا و ببین که چطور تمام وجودم ابری شده و خ 00:00...ادامه مطلب
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 2:22

روی رگ های بریده‌ی دیروزم، نبض پاییز را حس میکنم. این باران هم دست از سر دل ما بر نمی‌دارد. سه روز است که چون کودکی لجوج خود را به در و دیوار و سقف خانه دلمان می‌ساید. آخر سر امروز کار به دستم داد و خ 00:00...ادامه مطلب
ما را در سایت 00:00 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easou بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 2:22